
کتاب ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد | پائولو کوئیلو
رمان کوتاه ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد یک اثر روانشناسی از نویسندهی مشهور پرتغالی به نام پائولو کوئیلو میباشد.این رمان در سال 1998 به چاپ رسید و همچنین فیلمی براساس این کتاب ساخته و در سال2009 منتشر شد و طرفداران خاص خود را هم برای کتاب و هم برای فیلم پیدا کرد. آقای پائولو کوئیلو که تجربیاتی از بودن در بیمارستان روانی داشت این کتاب را نوشت.
زندگی پائولو کوئیلو
پائولو کوئیلو در ۲۴ اوت سال ۱۹۴۷ در ریودوژانیرو برزیل به دنیا آمد.مادر او لیژیا خانهدار و پدرش مهندس بود. او در سن جوانی میخواست یک نویسنده شود.نویسنده کتاب کیمیاگر در سن نوجوانی از سنت ها پیروی نکرد و خلاف آنها عمل کرد.همین امر باعث گردید که خانواده وی آن را در دیوانه خانه بستری کنند.
پائولو تا قبل از سن 20 سالگی از آنجا سه بار فرار کرد.کوئیلو در مدرسه حقوق بخاطر آرزوهای پدر مادر خود ثبت نام کرد و رؤیای خود برای نویسندگی را رها کرد.یک سال بعد، مدرسه را ترک کرد و مدتی مثل یک هیپی زندگی کرد.مسافرت میکرد از جنوب آمریکا، شمال آفریقا، مکزیک، و اروپا و در سال ۱۹۶۰ به مواد مخدر روی آورد.
این نویسنده برزیلی اولین شکست خود را در سال 1982 پس از اولین کتاب خود به نام آرشیوهای جهنم تجربه کرد.در سال 1989 کتاب کیمیاگر را نوشت و این کتاب به پرفروش ترین کتابهای تاریخ تبدیل شد.و نه سال کتاب ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد را نوشت و به چاپ رساند.
مطالب بیشتر در بخش بیوگرافی پائولو کوئیلو
داستان کتاب ورونیکا:
ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد یک رمان دربارهی دختری 24 ساله به نام ورونیکا است که احساس میکند زندگی برایش ارزش زیستن ندارد و نمیتواند برای زندگی پوچی که دارد معنایی پیدا کند.ورونیکا که به مرگ فکر میکند ، سرانجام تصمیم به خودکشی میگیرد و به همین منظور مقدار زیادی قرص مصرف می کند و بیهوش میشود.
اما خودکشیاش با شکست مواجه میشود و هنگامی که چشم باز میکند خود را در یک بیمارستان روانی بنام “ویلت” میبیند.متوجه میشود که زنده است و مدتی را در کما به سر برده .روان پزشک به او میگوید که به دلیل مصرف قرص های قوی که هنگام خودکشی خورده است ،قلب او فقط تا یک هفتهی دیگر کار میکند و فرصت زیادی برای زیستن ندارد و به زودی زندگیاش پایان مییابد.
ورونیکا حدود یک هفته در بیمارستان روانی بین مرگ و زندگی حیران و سرگردان است.اما فهمیدن زمان مرگش باعث میشود تمایل بیشتری به زندگی کردن داشته باشد و شدیدتر از پیش زندگی کند.به خصوص اینکه در یک بیمارستان روانی است و دیگران تنها حرفی که میتوانند بزنند این است که
“او دیوانه است و از هفت دولت آزاد”
که به ورونیکا آزادی بیشتری می دهد و تصمیم میگیرد تا قبل از مرگش کارهایی را کند که تا پیش از آن هرگز انجام نداده بود.در همان مدت با پسری آشنا میشود که به دلیل یک سانحه دچار شوک روانی شده. و این دو جوان رفته رفته عاشق یکدیگر میشوند. ورونیکا هرچه به لحظه مرگش نزدیکتر میشود عمیق تر زندگی میکند و از زندگی لذت میبرد.
زندگی برایش معنایی جدید پیدا می کند که تا قبل از آن این معنا را نیافته بود و پشیمان میشود از اینکه چه دیر معنای زندگی را یافته است. ورونیکا که تا چند وقت پیش در پی پایان یافتن زندگیاش بود اما اکنون تمایل به زندگی داشت. مرگ مانند یک مهمان ناخوانده مقابل او ایستاده بود و او چارهای نداشت.
ورونیکای داستان ما در جستجوی مرگ،زندگی را مییابد…
اما آیا به راستی او دیگر فرصت زندگی نداشت؟!
رمان ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد باعث می شود اندکی تامل کنیم. و از خودمان بپرسیم که اگر فقط چندروز دیگر فرصت زندگی داشتیم چگونه زندگی میکردیم؟!
پائولو کوئیلو جایی به مخاطبان پرشمارش توصیه کرده بود شجاع باشند و ریسک پذیر، چون هیچ چیز جای تجربه را نمیگیرد. او در رمان ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد نشان داده که تجربه میتواند چه سرمایهی گران بهایی باشد.
برشی از کتاب ورونیکا:
سرانجام در یک روز شاد و روشن،نتیجه میگیرم که زندگی لایه ای دیگر ندارد همین است که هست، چرا نگران آن باشم؟ و آن را میپذیرم.
زدکا ادامه داد:
((یکبار زنی را با پیراهنی سرخ رنگ و سرشانه ای عریان، با نگاهی تیره در سرمای پنج درجه زیر صفر دیدم که در خیابان های لوبلیانا پرسه میزد. پیش خود گفتم، باید مست باشد،نزدیکتر شدم تا یاریاش دهم، ولی او،دست رد به سینهام زد و از پذیرفتن بالاپوش پیشنهادیام،خودداری کرد. گویی که در گرمای تابستان دنیای خود بود و بدنش در شور انتظار کسی میسوخت، اگر هم به فرض، آن کس قسمتی از توهمات ذهنی او باشد آیا نباید پذیرفت که او هم حق دارد در دنیای خود زندگی کند؟ آیا چنین نمیاندیشی؟))
میدید که نه خیلی دیر،به قدر توان از زندگانی بهره جسته، روزهای زندگی را با موفقیت نسبی پشت سر گذاشته و تقریبا به آنچه میخواسته رسیده است…پس ادامه برای چیست؟
چرا پارهای از مردم میکوشند خلاف جهت آب شنا کنند و برای بقای خود با چنگ و دندان بجنگند؟
ورونیکا گفت:((به همین علت گریستم،هنگامی که قرص ها را بلعیدم، درواقع، میخواستم کسی را بکشم که از او متنفر بودم.غافل از اینکه در درون من، ورونیکاهای دیگری وجود داشتند که من میتوانستم دوستشان بدارم.))
مشخصات کتاب پائولو کوئیلو:
- نام کتاب: ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد
- نویسنده: پائولوکوئیلو
- مترجم: حسین نعیمی
- تعداد صفحات: 246
- ناشر:ثالث
- موضوع:رمان خارجی