
کتاب تولستوی و مبل بنفش | نینا سنکویچ | ترجمه لیلا کرد
کتاب تولستوی و مبل بنفش به قلم نینا سنکویچ، کتابی است سرشار از لحظات و گزارشات روزانه زنی که تصمیم گرفت به مدت یکسال هر روز یک کتاب بخواند! تولستوی و مبل بنفش داستان آدم هایی است که در تمامی لحظات زندگیشان اعم از غم و شادی و ترس و حسرت به کتابها پناه میبرند.
همچنین این کتاب در سال ۲۰۱۱ از طرف سایت گودریدز جزء ۲۰ کتاب برتر در زمینه خاطرات و اتوبیوگرافى شد.
داستان کتاب تولستوی و مبل بنفش
جملهای در پایین صفحه جلد کتاب بدین مضمون نوشته شده:
“هر کسی به ادبیات پناه برده باشد این کتاب را درک خواهد کرد”(مجله اپرا)
اگر به کتاب به عنوان درمان اعتقاد دارید ، یا در غم و اندوه خودتان به سر میبرید ، یا فقط می خواهید روح تازهای به برنامه مطالعه خود بدهید. این می تواند یک کتاب خوب برای شما باشد.این کتابی است در مورد عزاداری با استفاده از قدرت کلمات.
این کتاب یک مجله غم و اندوه و یک تاریخچه خانوادگی است که با گزارشات مربوط به یک سال مطالعه دیوانهوار ، در حالی که خانهای را با شوهر و چهار فرزند پسر جوان نگهداری میکنید ، ساخته شده است.
نینا سنکویچ در خانوادهای پنج نفره متولد شد و هرگز تصورش را نمی کرد که خواهر بزرگش آنماری را در سن چهل و شش سالگی از دست بدهد. او خواهربزرگش را یک قهرمان میدانست.وقتی متوجه شد که او سرطان دارد و هیچ راهی برای درمانش وجود ندارد و مرگش بزودی فرا می رسد. سعی کرد هربار که به ملاقاتش می رود برایش کتاب ببرد یا لباس های خندهدار بپوشد تا او بخندد و روحیهاش را از دست ندهد.
اما او مرد و نینا نتوانست مرگ زود هنگام او را از یاد ببرد. و حتی خود را مقصر مرگ خواهرش میدانست. نینا فکر میکرد شاید باید برای زنده ماندن آنماری بیشتر تلاش میکرده.این شد که نینا سرشار از احساس گناه شد و تصمیم گرفت دوبرابر زندگی کند تا زندگی نکرده خواهرش را نیز جبران کند.
او سه سال در تلاش و تکاپو بود.
در زندگی آنقدر شروع به دویدن کرد که بعد از سه سال از گذشت مرگ خواهرش به خودش آمد و فهمید که این کار بی نتیجه است.
نینا نتوانست فقدان او را بپذیرد. او می دانست که باید تمام برنامههایش و شغلش را ترک کند. ساکت بماند ، تأمل کند و احساساتش را حس کند.تصمیم گرفت به کتاب روی بیاورد. یک سال مطالعه و خواندن هر روز یک کتاب ، روشی بود که او انتخاب کرد تا بتواند آن زمان شفابخشی را به خودش بدهد و “دوباره به زندگی فرار کند”.
نینا در کتاب تولستوی و مبل بنفش ،یه سفر شخصی را توصیف میکند. او تجربیات خود را در حالی که در آن سال زندگی می کرد ، خاطراتی را که برانگیخت ، و اینکه چگونه به او اجازه داد ناعادلانه بودن مرگ خواهرش را بپذیرد و دوباره احساس سلامتی کند ، به اشتراک می گذارد.
توانایی عجیب نینا در این سال پرمطالعه برای خواندن هر روز یک کتاب و یاد گرفتن بی وقفه از آنها بسیار شگفت انگیز است.خط به خط این کتاب سرشار از انرژی و نگرش مثبت به زندگی است
“من نیاز داشتم که بنشینم و آرام بنشینم و بخوانم.”
اما کجا بنشینم؟ این جایی است که مبل بنفش وارد میشود. او اتاقی را انتخاب می کند و در آن یک مبل بنفش و بزرگ و قدیمی قرار دارد.مبل سفیدی که برای مدت زیادی سفید نماند تکههایی با رنگین کمان رنگ ، بنفش (شراب) ، قهوه ای (قهوه) ، صورتی (نشانگر جادویی) ، آبی (بستنی حباب دار) و زرد (شیر) روی مبل شروع به ظهور کردند.
حالا مبل بنفش محل مطالعه او شد.او می دانست که همیشه از مرگ خواهرش احساس غم و اندوه می کند اما این کتاب ها به او نشان می دهند که دیگران چگونه با زندگی رفتار می کنند.
در پشت جلد کتاب آمده:
مردم کتابهایی را که دوست دارند به اشتراک میگذارند. آنها میخواهند حس خوبی که موقع خواندن کتابها احساس کردهاند یا ایدههایی را که در صفحات کتابها یافتهاند، با دوستان و خانواده سهیم شوند. خواننده کتاب با به اشتراک گذاشتن یک کتابِ محبوب سعی میکند همان شور، شادی، لذت و هیجانی را که خودش تجربه کرده است با دیگران سهیم شود. چرا؟
سهیم شدن عشق به کتابها و یک کتاب بخصوص با دیگران کار خوبی است. اما از طرفی هم، برای هر دو طرف تمرین دشواری است. درست است که اهداکننده کتاب روحش را برای نگاهی رایگان آشکار نمیکند، اما وقتی کتابی را با این اعتراف که یکی از کتابهای مورد علاقهاش است هدیه میکند، انگار که روحش را عریان کرده است. ما همان چیزی هستیم که دوست داریم بخوانیم.
وقتی اعتراف میکنیم کتابی را دوست داریم، انگار داریم اعتراف میکنیم که آن کتاب جنبههایی از وجودمان را به خوبی نشان میدهد. حتی اگر آن جنبهها معلوم کند که ما هلاک خواندن رمانهای عاشقانهایم، یا دلمان لک زده برای داستانهای ماجراجویانه، یا اینکه در خفا عاشق کتابهای جنایی هستیم.
برشی از متن کتاب تولستوی و مبل بنفش
به نظر من یکی از مشکلات این است که در سرمان فرو کرده ایم که کتاب خواندن باید کار پر زحمتی باشد و حتی اگر پر زحمت هم نباشد ، فایده ای به حالمان ندارد. اما همه کتابهایی که من خواندم ، چه آنهایی که به سختی تا آخر خواندمشان و چه انهایی که به آسانی بلعیدمشان ، برایم مفید بودند . خیلی هم زیاد و برایم لذت به همراه داشتند ، لذتی بی حد.
همیشه راه حلى براى ناامیدى هست و آن، وعدهى زیبایىهایىست که در آینده در انتظار است.
سالهاى سال کتابها برایم مانند دریچهاى بودند که از آن به چگونگى رویارویى آدمهاى دیگر با زندگى نگاه مىکردم. به غمها و شادىهایشان و به ملال و سرخوردگىهایشان. حالا بار دیگر براى دریافت همدلى، راهنمایى، رفاقت و کسب تجربه از آن دریچه نگاه خواهم کرد. کتابها اینها را و حتى بیشتر از اینها را به من خواهند بخشید.
کتابها گذشته و حال مرا به جلو سوق میدهند و به من امیدواری میدهند که چه چیزهایی را میتوان به یاد آورد. همچنین هشدار میدهند که چه چیزهایی نباید فراموش شود. آنها خون را بعد از زخم زدنهای بیرحمانهی زندگی دوباره به جریان میاندازند.
وقتی مسئلهای مرا آزار میدهد، به دنبال پناهگاه میگردم.لازم نیست راه دوری بروم:سفر به قلمرو حافظهی ادبی کفایت میکند.کجا میشود مشغولیتی نابتر،همنشینی سرگرم کنندهتر و جادویی دلپذیرتر از ادبیات یافت؟
کلمهها زندهاند و ادبیات یک گریز است،گریزی نه از زندگی،که به سوی آن.
مشخصات کتاب
- نام کتاب:تولستوی و مبل بنفش
- نویسنده: نینا سنکویچ
- مترجم: لیلا کرد
- انتشارات: کوله پشتی
- تعداد صفحات: 270
معرفی چند کتاب دیگر از انتشارات کوله پشتی