
امروز به بیوگرافی مردی میپردازیم که با آثارش روح عاشقان را جلا بخشیده و با اشعار عاشقانهاش،خیلی خوب حرف دل عاشقان را زده است.احمد شاملو از محبوب ترین چهرهها در ادبیات ایران است.و در اینجا قصد داریم به شرح حالی از زندگی ایشان بپردازیم.
احمد شاملو شاعر ،روزنامهنگار،مترجم،پژوهشگر،فیلمساز،فرهنگ نویس و یکی از دبیران کانون نویسندگان ایران بود.او در تاریخ 21 آذر 1304 در تهران دیده به جهان گشود و بعد از هفتادو پنج سال زندگی ،در 2مرداد 1379 در فردیس کرج درگذشت.
خانواده احمد شاملو:
پدر و مادر وی حیدر شاملو و کوکب عراقی بودند.مادر او یک مهاجر قفقازی بود و پدرش از افسران نظانی ارتش رضاشاه بود که به دلیل شغل و ماموریتهایی که داشت،مدام درحال جابهجایی از شهری به شهر دیگر بودند و به همین علت احمد نتوانست بطور منظم درحال تحصیل باشد.
آغاز شعر:
احمد شاملو هنگامی که 21 سال سن داشت با نیما یوشیج پدر شعر نو فارسی آشنا شد. او که تصویر نیما یوشیج را در روزنامه ( پولاد ) میبیند، آدرس خانهاش را پیدا میکند و میخواهد نیما او را به شاگردی بپذیرد. سپس بعد از مدتی یک رابطه ادبی میان آن دو شکل میگیرد. بیشترین شهرت شاملو نیز به دلیل اشعار اوست که شامل شعرنو و برخی قصیده و برخی نیز ترانههای عامیانه هستند.
دیگر فعالیت های او:
شاملو در زمینه های مختلفی از جمله ترجمه فعالیتهای بسیاری داشته است.یکی از آثاری که او ترجمه کرده میتوان کتاب”شاهزاده کوچولو” را نام برد . از دیگر فعالیت او فرهنگ نویسی بود که فرهنگ نامهای تحت عنوان ” کتاب کوچه” را با همراهی همسرش آیدا نوشتند و در چندین جلد تدوین شد.
ازدواج های احمد شاملو:
هنگامی که احمد بیست و دوسال داشت با زنی بهنام اشرف الملوک اسلامیه آشنا شد و باهمدیگر ازدواج کردند.حاصل ازدواج آنها چهار فرزند به نامهای سیاوش،سامان،سیروس و ساقی است.
(در همین هنگام اولین مجموعه شعرهای او به چاپ میرسند و کار در نشریات(هفته نو) را آغاز میکند)
اما این ازدواج زیاد به طول نمیانجامد و از همدیگر جدا میشوند و در سال1336 احمد شاملو با طوسی حائزی ازدواج میکند. بعد از اینکه ازدواج دوم او نیز دوام نمیآورد پس از گذشت چهارسال از همدیگر جدا میشوند.
آیدای احمد:
آخرین ازدواج احمد در سال 1343 با زنی بنام آیدا سرکیسیان بود که تا آخر عمر زندگی عاشقانهای داشتند. آیدا سرکیسیان با نام اصلی (ریتا آتانث سرکیسیان) یک فرهنگنویس ارمنیتبار اهل ایران است. همچنین احمد شاملو دربارهی ازدواجهای قبلیاش به آیدا میگوید:
من در زندگی دارای هدفهای مشخص و روشن،و در عین حال درخشانی هستم
و هنگامی که میگویم((در زندگی گذشته خود شکست خوردهام))
منظورم این است که متاسفانه، زنانی که با من زندگی میکردهاند دارای هدف و برنامهای نبودهاند…
این شکستها تا به آن درجه روح مرا آزرده بود که تصمیم گرفتم کنج خانهام بنشینم
و پا از خانه بیرون نگذارم،و تنهایی و تنها ماندن را به ازدواج و تشکیل مجدد خانواده و(در هر حال)به زندگی با زنی که برای سومین بار مرا با شکست روبهرو کند ترجیح بدهم.
فکر کرده بودم که بهترین راه برای شکست نخوردن در ازدواج، ازدواج نکردن است.
اما سرنوشت حکم دیگری کرد و من و تو را بر سر راه یکدیگر قرار داد.
یکبار دیگر(و بطور قطع برای آخرین بار)عشق به سراغ من آمد.))
آیدا خاصترین فرد زندگی احمد بود و احمد مجموعه شعرهایی مرتبط با آیدا منتشر کرد.به گونهای که در هر آثار احمد شاملو ردپایی از آیدا میبینید. در قسمتی احمد به آیدا میگوید که:
من به عشق گرامی تو نسبت به خود، و به عشق دیوانه وار خود
نسبت به تو اعتماد دارم
و به خاطر همین اعتماد است که از این پس،با جرأت و شهامت بیشتری
زندگی میکنم.
مرگ احمد شاملو:
در سالهای پایانی، شاملو در انزوا بود و اجازه انجام هیچگونه فعالیت ادبی و هنری را نداشت و همچنین تمایلی به خروج از کشور نداشت .شاملو که به علت بیماری سخت آزار میدید و بیماریاش شدت یافت و موجب قطع شدن یکی از پاهایش شد. سرانجام در تمام این شرایط ها احمد شاملو در ساعت 9 یکشنبه شب 2 مهرماه1379 در خانه خود (در فردیس کرج) فوت کرد.
برخی آثار او(دفترهای شعر):
- آهن و احساس
- قطعنامه
- آهنگهای فراموش شده
- بیست و سه
- هوای تازه
- باغ آینه
- لحظهها و همیشه
- آیدا در آینه
- آیدا،درخت و خنجر و خاطره
- ققنوس در باران
- مرثیههای خاک
- شکفتن در مه
- ابراهیم در آتش
- دشنه در دیس
- ترانههای کوچک غربت
- مدایح بیصله
- در آستانه
- حدیث بیقراری ماهان
شعری از شاملو از کتاب “مثل خون در رگهای من”
(برای آیدا)
نگاهت
شکست ستمگریست.
آنک،چشمانی که خمیر مایهی مهر است
خورشیدی که از سپیدهدم همهی ستارگان
بی نیازم میکند.
نگاهی که
عریانی روح مرا
از مهر
جامهیی کرد
بدان سان که
شب بی روزن هرگز
کنونم چنان نماید
که کنایتی طنزآلود بوده است.
اینک مهر توست،نبرد افزاری
تا با تقدیر خویش
پنجه در پنجه کنم.
آفتاب را در فراسوهای افق پنداشته بودم
بهجز عزیمت نا بهنگامم گزیری نبود
چون انگاشته بودم.
آیدا
فسخ عزیمت جاودانه بود.